حمید رسایی
روز گذشته آقای میر حسین موسوی با صدور بیانیه شماره 17 خود ، عملا نه تنها مسئولیت حرمت شکنی های روز عاشورا را قبول کرد، بلکه پذیرفت که حرکت های غیر قانونی قبل از آن نیز با فرمان او در اطلاعیه هایش بوده است . این یادداشت نه در باره موسوی – که این منافق تکلیفش پس از اتفاقات روز عاشورا مشخص است – بلکه در باره یکی از یاران و مسئولان اصلی ستادش است که از قضا سال ها یکی مثل من با او رفاقت داشت و این رفاقت سبب می شد تا در مواقعی در برابر انتقادات دوستان با استناد به آشنایی نسبت به مواضع و اعتقادات وی نسبت به اصل ولایت فقیه از او دفاع کنم و امروز نیز به همان دلیل ، لازم می دانم سکوت نکنم و کفاره دفاع دیروزم را بپردازم و این چند سطر را
پیش از این یک بار وقتی این دوست قدیمی،
آقای ابوالفضل فاتح را از زمان جنگ می شناسم . او دانشجویی جوان و من هم مثل او طلبه ای جوان در یکی از قرارگاه های جنگ در منطقه فاو بودم . فاتح در رسته پزشکی و بهداشتی قرارگاه مشغول به خدمت بود و من در رسته اطلاعات عملیات . عشق و علاقه به امام و انقلاب و بغض و کینه نسبت به دشمنان امام و انقلاب ، هر دوی ما را به هم علاقمند کرد تا این که جنگ پایان یافت و هر یک از ما مجددا به تحصیل بازگشتیم .
اشتغالات تحصیل ارتباطات ما را از یکدیگر کاملا قطع کرد تا دوم خرداد پدید آمد و حوادثی مانند کوی دانشگاه ، انتخابات مجلس ششم ، ترور سعید حجاریان رقم خورد. حوادث سیاسی ای از این دست پس از حدود ده سال ، مجددا در سال 79 دیداری بین دو دوست قدیمی در خبرگزاری ایسنا و در دفتر مدیر عامل آن رقم زد ، با این تفاوت که فاتح به عنوان یک فعال سیاسی شناخته شده در راس یک بنگاه اطلاع رسانی کشور ، در همان جلسه اول وقتی در برابر انتقادات و دل نگرانی هایم در خصوص جهت گیری ها و مواضع انحرافی خاتمی و اصلاح طلبان قرار گرفت، با یادآوری انحرافات دولت هاشمی و مواضع انتقادیش در انجمن اسلامی دانشگاه و بیانیه هایی که در تحکیم نوشته بود، دوست قدیمی اش را به دلیل سکوت در دوره سازندگی به باد انتقاد گرفت و شُست و کنار گذاشت . آن روز فاتح با صراحت به من گفت تو که امروز منتقد شده ای، چرا زمان هاشمی رفسنجانی و در برابر انحرافات ریشه ای دولت سازندگی سکوت کردی ؟!
من البته پس از سخنرانی گلایه آمیز وی به او یادآور شدم که دولت اصلاحات از شکم دولت سازندگی خارج شده و
این جلسه البته با اصرار من در ادامه به همان ارتباط دوستانه گذشته تبدیل شد و همچنان عشق و علاقه به امام و انقلاب سبب شد تا پس از سال ها علی رغم اختلاف سلیقه های سیاسی خیلی بارز و روشن، این دوستی ادامه پیدا کند. بحث های داغ سیاسی بین ما در خصوص موضوعات مختلف سال های پرتنش دوم خرداد در مواقعی به تلفن های یکی دو ساعته می کشید و از حق نگذرم این مباحث دو طرفه برای هر دوی ما مفید بود و سازنده .
اختلافات سلیقه ای ما در حوزه رفتارهای جریانات سیاسی البته در مواقع مختلف با اعلام مواضع صریح رهبری معظم انقلاب به پایان می رسید هر چند در بیشتر اوقات این آقای فاتح بود که علی رغم میل باطنی و نظر شخصی اش با پذیرش دیدگاه رهبری خود را قانع نشان می داد و همین ویژگی برای یکی مثل من کافی بود تا علی رغم تفاوت نگاه سیاسی با او – که گاهی به 180 درجه می رسید – به این دوستی ادامه دهد و حتی در برابر برخی انتقادات به حق دیگران در محافل خصوصی از دوستش دفاع کند.
این کُرکُری خواندن های سیاسی بین ما ادامه داشت تا این که انتخابات نهم ریاست جمهوری رقم خورد و علی رغم تلاش های پیدا و پنهان فعالانی مثل ابوالفضل فاتح ، آقای موسوی احساس خطر نکرد و زندگی همراه با بانوی هنرمند خود و آفتاب گرفتن در کنار امواج ساخته شده از قلم نقاشی و معماری در فرهنگستان هنر را بر دست و پنجه نرم کردن با امواج سخت میدان کار و سیاست ترجیح داد. هر چند پس از مرحله اول انتخابات دور نهم ، در کمال ناباوری و بُهت دوستان نزدیکش مثل فاتح ، به حمایت از آقای هاشمی رفسنجانی کمر همت بست و برای بازگشت مردم به سیاست های دوره سازندگی بیانیه داد ! این بیانیه آن روز هر چند مانند آب یخی بر آتش هاشمی ستیزی ابولفضل فاتح بود که به همین دلیل سال ها قبل دوستانش را به باد انتقاد گرفته بود، اما از میزان ارادتش به میرحسین موسوی کم نکرد و شد حکایت همان روایت حب الشی یعمی و یصم !
با پایان عمر دولت اصلاحات ، فاتح هم به انگلیس رفت و در طول فعالیت خستگی ناپذیر دولت نهم در شهر و روستاهای ایران ، او در شهرهای انگلیس مشغول به تحصیل شد و تنها از طریق دوستان حزبی و سیاسی اش در جریان اخبار و اطلاعات قرار گرفت و مواضع حمایت آمیز صریح ، شفاف و مکرر رهبر معظم انقلاب از عملکرد دولت نهم که فقط یکی از آنها درباره دولت اصلاحات کافی بود تا ابولفضل فاتح همچون پتکی آن را بر سر دوستانش فرود آورد، هرگز سبب نشد تا این شیفته ژنرال های جریان چپ و اصلاح طلب در برابر انحرافات ایجاد شده در آن کمی تامل کند .
کُرکُری خواندن ها بین ما به شکل دوستانه ادامه داشت حتی وقتی چهار سال از عمر دولت نهم گذشت و رقابت های انتخابات دهم آغاز شد ، حدود شش ماه قبل از انتخابات، فاتح از انگلیس به تهران آمد و من یقین کردم که موسوی این بار به میدان خواهد آمد تا هاشمی هم به رسم ادب ، حمایت چهار سال قبل موسوی را جبران کند . هاشمی تمام قد به حمایت از موسوی پرداخت و فاتح که یک روز به دلیل تقابل تفکر مدیریتی هاشمی با مدیریت انقلابی موسوی به تب هاشمی ستیزی مبتلا شده بود، دست در دست جریان لیبرال و سرمایه داری برای موسوی ستاد زد .
تبلیغات انتخاباتی به اوج رسید و مناظره ها عیار هر یک از کاندیداها را نشان داد و بین ما هم چنان کُرکُری خواندن ها به شوخی و جدی ادامه داشت تا این که چند روز
تا اینجای قصه علی رغم اختلافات شدید سیاسی به دلیل پایبندی آقای فاتح به اصل ولایت فقیه – هر چند از نگاه من مبنایی و ریشه ای نبود – مواضع وی قابل تحمل بود اما القای پیروزی زود هنگام موسوی با مصاحبه فاتح در سایت قلم آن هم در ظهر روز انتخابات و طرح ادعای تقلب از طرف فاتح در خاطرات روزانه ، نشان داد که دوست ما بیش از یک ارادت قلبی به موسوی و راه او دلبستگی دارد !
تهران به آتش کشیده شد و بیانیه های فتنه انگیز موسوی در کنار سکوت همراه با تایید هاشمی یکی پس از دیگری بیرون آمد ، ساز و دغل جشن و سرور از اردوگاه دشمنان امام و انقلاب هر روز در رسانه هایی که امام همه ما را از تایید و تعریف و تمجید آنها باز داشته بود ، 24 ساعته به گوش می رسید و در این بین رهبری معظم انقلاب در خطبه های نماز جمعه به صراحت تکلیف را مشخص کردند تا جایی که هر عاقل دلبسته ای به خط امام می توانست تکلیفش را تشخیص دهد .
صراحت رهبری در نماز جمعه در خصوص مناقشه انتخابات نتوانست از بغض و کینه موسوی و حامی اصلی اش کم کند اما انتظار بود تا برخی در حلقه اطراف موسوی که ادعای ولایت مداری داشتند ، پس از اظهار نظر صریح رهبری و تاکید بر راهکار قانونی و محکوم کردن رفتارهای غیر قانونی ، صف خود را از قانون شکنان جدا کنند . فاتح یکی از این افراد بود که بر خلاف انتظار بسیاری از دوستانش که او را می شناختند حاضر به تمکین در برابر رهنمودهای رهبری نشد ! باز هم ساعت ها ما دو دوست قدیمی با هم به بحث نشستیم ولی این بار بر خلاف موارد گذشته، این نظر ولی فقیه نبود که بین ما حکم می کرد بلکه اشارات موسوی بود که چشمان فاتح را جهت می داد.
دوست انگلیس نشین ما علی رغم اصرار دوستانی نزدیک و صمیمی مثل من در ایام بعد از انتخابات در برابر ده ها مورد نظر صریح رهبری ، حاضر نشد موضعی تایید آمیز
فاتحی که پس ازحوادث تلخ روزهای انتخابات، تلاش می کرد تا هر خبری در باره خود را شایعه ای بیش نداند به یکباره پس از وقایع تاسف بار عاشورای حسینی و کف و سوت هواداران موسوی و سر دادن شعار مرگ بر اصل ولایت فقیه و پس از این که دشمنان قسم خورده امام و انقلاب بابت رفتارهای موسوی و حامیانش جشن گرفتند، سکوتش را شکست اما در نه در محکوم کردن این شعارهای ساختارشکنانه و حرمت شکنی های یزیدیان که در تعریف و تمجید از بیانیه منافق صفتانه موسوی و گفت : "بیانیه هفدهم مهندس میرحسین موسوی اعلام یک “حسن نیت بزرگ و خواسته های حداقلی” برای خروج کشور از بحران و یک امتحان خطیر برای مسئولان امر است.
از نظر فاتح ، موسوی حجت را بر همه (یعنی حتی بر رهبری) تمام کرده است ! پر واضح است که مخاطب این سخنان ابوالفضل فاتح ، رهبری معظم انقلاب است ، بر کسی پوشیده نیست که درگیری امروز موسوی و حامیانش با احمدی نژاد و این و آن نیست بلکه همانطور که هوادارن موسوی در ظهر عاشورا در کنار کف و سوت و شادی خود اعلام کردند و موسوی با بیانیه شماره 17 بر آن مهر تایید زد ، مشکل اصلی آنها اصل ولایت فقیه است ، یعنی مهمترین اصل قانون اساسی از نگاه رهبر کبیر انقلاب.
من چند روز بعد از انتخابات به اشتباه در یکی از یادداشت های سایتم نوشتم : "مشکل افرادی مثل آقای فاتح این است که از یک سو به نظام و انقلاب و ولایت فقیه معتقدند و از سوی دیگر تعصب و علاقه شدید نسبت به یک فرد و یا برداشت سیاسی آن چنان شیفتگی در این دوستان ایجاد کرده که در بزنگاه هایی مانند انتخابات دهم که ساز و کار سی ساله انقلاب یعنی برگزاری انتخابات با اجرا و نظارت مردم تحقق می یابد و نتیجه بر خلاف میل آنها می شود ، از آنجا که برای فعالیت سیاسی خود مبنای محکمی ندارند،
امروز این بخش از یادداشت قبلی ام را اصلاح می کنم و سخنی را که سال های گذشته بارها به عنوان یک هشدار دوستانه و با زبان شوحی به ابوالفضل فاتح می گفتم ، علنی و جدی می گویم که مشکل برخی مثل فاتح این است که ولی فقیه شان می شود یکی مثل میرحسین موسوی و آن دیگری ولی فقیه اش می شود هاشمی رفسنجانی و دیگری ... و چقدر تفاوت است بین ولی هایی که هر یک از ما در دوره غیبت امام معصوم برای خود انتخاب می کنیم ، دقیقا مانند صدر اسلام و پس از ارتحال پیامبر اکرم .
آقای فاتح و دوست قدیمی ! برای شما متاسفم ، از این که در این سال ها خود را دوستدار و معتقد به اصل ولایت فقیه با تعریف امام جا زدید ولی در لحظه ای که با عمل ، عیار هر کس معلوم می شد، نه تنها سکوت نکردید که با تایید محتوای بیانیه یک منافق ، اعلام می کنید که بیانیه شماره 17 موسوی "حجت" را بر همه تمام کرد و گوش شنوایی در ایران نیست.
در حقیقت شما نشان دادید که ولی فقیه دیگری دارید که نظر او "حجت" را بر شما تمام می کند با این تفاوت که ولی فقیه شما قبلا عضو گروهک پیمان بوده و امروز نیز گوش شنوایش به حامیانی خوش است که با کف و سوت آمریکا ، اسرائیل ، سارکوزی ، مرکل ، صدای آمریکا ، بی بی سی ، صدای منافق ، شبکه های سلطنت طلب تا رقاصه ها و مطرب ها و بهایی ها و کمونیست ها و همه اراذل و اوباش دنیا به خیابان
دوست دیروز ! امیدوارم این یادداشت شما را کمی به خود آورد و خدا عاقبت همه را ختم به خیر کند .
کلمات کلیدی: